کنجد

دخترک من

سلامی بعد مدتها

1398/4/28 3:01
نویسنده : mamane konjed
60 بازدید
اشتراک گذاری

سلام، بعد مدتها وبلاگ دخترمو یادم افتاد، بگم

بگم که الهی قربون دخترم بشم من، 

دخترم الان 2سالو 4 ماهس، تموم قلب من شده نفسم براش میره

یعنی میخام فقط بچلونمش😍

انقد که شیرینه ماشاالله

شیرین زبون شیطون من تمام هستی منی مادر، 

دخترک اسفندی من با سزارین درخواستی 18 اسفند 95 دنیا اومد،  خاطرات زایمانم بنویسم😍

صبح روز چهارشنبه 18 ام رفتیم واسه سز، شب خونه بابام خوابیدم مامانم نذاشت برم گفت اینجا بخاب تا خیالم راحت باشه الهی قربونش برم، پا شدم یذره آرایش کردمو بی صبحونه راه افتادیم، یهو ماشین روشن نشد ماشینو انداخت رو سرازیری شوهرمو رفتیم  خلاصه رفتیم تو بابامو مامانمو داداشمو اباجم و همسرم اینا منتظر، 

و من رفتم استرس گرفتم واقعا سوند خیلی برام وحشتناک بود، همش دسشویی داشتم معذرت، از استرس   خلاصه اسممو گفتنو رفتم یه چادر کوتاه هم سرم کردن نمیدونم چرا، آمپول بی‌حسی و رفتم رو تخت، میترسیدم بی حسی بپره، بی حسی که زده شد آروم شد بدنم چه حس خوبی بود گرم شدم و بی حس، بدنمو الکل زدنو طفلی پرستار همش میگفت ماشالله، نمیدونم چرا میگفت 🤨به شکمم میگفت، خلاصه دکتر اومدو شرو کرد و استرس شدید همانا و حالت تهوع من، ماسک و زد که آرامش داشته باشم توش استفراغ کردم🙈

دکترم تا شکممو بازکرد گفت چرا دروغ گفتی که در زایمان داری🙈

‌؛ الکی گفتم تا زودتر سزم کنه، چون از ایام عید و تعطیلی میترسیدم که نباش؛ 

خلاصه دخترک قصه ما دراومد و گذاشتنش رو صورتم بوس لپش کردم، دیدم یه چشای کشیده ای با صورت گرد   الهیییییییی

پرستار بالاسرم میگفت دهنش چه کوچولوه😍

به پرستار گفتم نیفته ازدستتون، خندید و مسخرم کرد، 😄

خلاصه دخترمو بردن لباس تنش کردن،

اینم بگم وقتی لباسامو عوض کردم مامانم بزور اومد تو ببیندم 😍

خلاصه منتقل کردن بخش، لرز گرفتم تا 2ساعت میلرزیدم

و دیگه هی پتو مینداختن روم

و اومدم بخش یک ساعت بعد منم دختری که اومده بود زایمان طبیعی و درد می‌کشید آوردن کنارم اونم سز شده بود آخرش، بچش پسر بود اسمش امیرحسین میخاست بذاره، خبر. ازش ندارم بعد اون، اما دخترم اول از شیر اون خانم خورد اسمشم مهناز بود، من شیر نداشتم هیچ، 2بار از شیرش خورد

خلاصه بگم ماه اول شیر نداشتم، طفلی بچم خیلی گشنگی کشید، شیرخشک هم شوهرم و مامانم مخالف بودن

سر این قضیه خیلی عذاب کشیدم

دخترم گشنگی زیاد کشید، شیر کم می‌خورد، بعدا فهمیدم یه شیشه شیر هم خریده بودیم بعدا فهمیدم سوراخش خیلی ریز بود بعد1ساعت خالیش می‌کرد نصفشو، همیشه یادم میفته غذاب وجدان میگیرم، 😢

اما گذشته، گذشته و الان یه دختری دارم خیلی بد اشتها  بزور غذا میخوره، لبنیات که اصلا، شربت کلسیم دکتر واسش نوشت. 

پاهای دخترم یکم پرانتزی هم هست انگار اما بردم دکتر گفت خوب میشه تا 7 سالگی، نمیدونم نگرانشم، پاشو به داخل میذاره

و حرف ک رو بلد نیست میگه اوردم به خوردم

به شکلات میشه شیشدا

الان میگه شیشلات

به کنترل میگه دوده😄

به دوچرخه میگه ژوه له

از هربلندیی بالا میره، همه چی مونم از تراس پرت میکنه پایین

عاشق آب بازی، و اهل هله هوله هم نیتست فقط عاشق شکلات

دندون تو 3ماهگی درآورد دندونای اولو😍

تو اتاق خودشم تنها می‌خوابه یه مدته

و سبزه دختر موفرفری من

من موهام صاف و باباش فر

پوستش از پوست ما تیره تر💝😍

گوششم 7 ماهگی سوراخ کردم گوشوار ه هدیه باباجون و مامانجون، اما بسته شد سوراحاش چون گوشواره از گوشش درمی اومد همش حالا باید دوباره سوراخ کنم، 

نافشم انداختم تو یه سوپرمارکت شیک و پیک، جای دیگه بلد نبودیم گفتم رزق وروزی داشته باشه 😄

دخترم لاغره از بس هیچی نمیخوره 

12 کیلوه تو سن الان 2سالو 4ماه

تمام قلبمه، 

8 ماهگی اولین سرماشو خورد بخاطر جای سرد  

تمام قلبمی دخترکم

 

پسندها (3)

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به کنجد می باشد